نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

سایت مونتاژ عکس برای دوست جونهای نازگلی

      سلام دوستهای عزیزم که ازم در مورد سایت مونتاژ عکسهای نازگلی پرسیدید سایتها توی پیوندهای وبلاگند می تونید استفاده کنید   یا از اینجا وارد بشید: سایت مونتاژ عکس سایت مونتاژ عکس سایت مونتاژ عکس ...
28 شهريور 1390

گردش روز جمعه

  طلای مامان جمعه بابایی می خواست من و شما رو ببره ددر که حسابی بهمون خوش بگذره جیگر طلا دیگه گفتیم پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمه رو هم ببریم که عمه صبح جمعه زنگ زد و گفت نمی آد و  ما با پدر بزرگ ات اینا رفتیم بابایی یه دوستی داره توی روستا زندگی می کنه به پیشنهادشون رفتیم مجتمع ملاصدرا توی کهک مخصوص خانواده فرهنگیان بود که جای تمیز و سرسبز و خوبی بود تاب شما رو هم بردیم و کلی تاب بازی کردی و خوش گذروندی ناهارم جوجه کباب خوردیم و شما سوپ خوردی و کمی لالا کردی  و دوباره شروع کردی شیطونی بعد دوباره تاب بازی کردی و کمی با بابایی رفتیم قدم زدیم و چندتا از دوستهای بابایی هم اونجا بودند و دیدیمشون و توی ماشینم و برگشتیم توی راه...
28 شهريور 1390

نازگلی بی حوصله و مامان خسته

             سلام عزیزم مامانی ببخشید این چند روز اصلا وقت نکردم برات چیزی بنویسم قربونت برم الهی داری دندون در میاری و کلی غرغر میکنی و همش دوست داری تو بغلم باشی و منم به کاری نمی رسم الانم لالایی و منم کمی وقت کردم برات بنویسم   ایشالله زودتر دندون کوچولوهات دربیان و راحت بشی . الهی بمیرم الانم داری تو خواب ناله میکنی فدات بشم حالا بریم سراغ چند روزی که گذشت تو پست بعدی قربونت بشم مامانی خیلی دوست دارم ...
28 شهريور 1390

مرواریدهای جدید !

  مهربونم دندونهای جدیدت مبارک الهی مامان فدات بشه دو تا مروارید کوچولو کنار دندونهای وسط پایین جوونه زدند مبارکت باشن حالا دیگه 6 تا دندون کوشولو داری عزیزم ولی هنوز وسطهای بالا در نیومدند و نیش های بالا دارند رشد میکنند   خیلیییییییییییییییییی دوست دارم     ...
24 شهريور 1390

حالم بده !

سلام مامانی خیلی حالم بده خوابی وگرنه کلی بغلت میکردم و بوست میکردم داشتم اینترنت گردی میکردم گذری نگام افتاد به یه سایتی یه پسر بیست ماهه کلمبیایی که پدر و مادرش ولش کرده بودند و رفته بودند شهر کار کنند به جای مادرش مستقیما از یه گاوی شیر میخورد خدا خدا خدا توی ایران این همه در حسرت مادر شدندن چرا به این آدما بچه نمی دی خدا سرم داره گیج میره دارم دیونه میشم الان بابایی میگه اینا چیه توی وب دخترم نوشتی ولی مامانی میخوام بدونی و قدر بدونی به خدا تا آخر عمرم چهره پسره از جلو چشمم نمی ره که داره چه جوری مک میزنه  و شیر از گاوه میخوره خدا عجب حکمتی داری قربونت برم
21 شهريور 1390

نازگلی خسته و مامان خسته تر

دیروز باباجون اینا مهمون داشتن و شما کلی اذیت شدی باباجونتم همش دوست داشت توی بغلش باشی و شما هم از دیدن این همه چهره های غریبه وحشت  میکردی و گریه میکردی منم بی نهایت ناراحت و عصبی بودم و دوست داشتم تو بغل خودم بودی بابا سعیدم سر کار بود خلاصه شما دیگه واقعا فجیع گریه میکردی و من اومدم از باباجونت بگیرمت که بردت تو کوچه منم از ناراحتی اومدم پایین و از در حیاط رفتم پیش مامان جون که داشت تو حیاط مرغ سرخ میکرد دیگه باباجون دید نمی تونه از پست بربیاد صدام کرد برم بیارمت و بعد توی بغلم سرت رو فرو کرده بودی و سوزناک گریه میکردی منم واقعا ناراحت بودم و بعد ساکتت کردم بهت شیر دادم و سوپ ام خوردی و رفتیم بالا و با خودم بردمت توی آشپزخونه و نشون...
21 شهريور 1390

مامان قربون حرف زدنت بشه الهی

  سلام سلام گل دخترم فدات بشم الهی قند عسل خانم طلای من جدیدا دو تا کار و بهت یاد دادم که کلی کیف میکنم که داری بزرگ شدنت رو بهم نشون میدی اول اینکه میگم مامان رو چندتا دوست داری ؟ دوتا دستات رو بالا میاری و میگی *اه* یعنی ده   دومم اینکه میگم نازگلی گربه چی میگه ؟ میگی : مم مم مم   قربونت بشم با این حرف زدنت وسایلات رو هم میشناسی میگم برو تو خونت می ری تو خونت میگم برو توی اتاقت یا با انگشتت اتاقت رو نشون میدی یا می ری توی اتاقت میگم استخرت کو نشونم میدی   دیشب برای اینکه زیر باد مستقیم کولر نباشیم جلوی در آشپزخونه پشتی گذاشتیم و اونجا خوابیدیم صبح که بیدار شدیم شما اشاره به پشتی میکردی و بعدش اشا...
21 شهريور 1390

نازگلی منتظر

روز پنج شنبه بابایی ما رو ناهار برد بیرون قبلش تا بابایی بره دوش بگیره بیاد ما حاظر شدیم نازگلی هم دید بابایی دیر کرده این جوری خسته شدنش رو نشون داد       تا عکس بعدی آپلود بشه یه قهوه میچسبه نه اونم تو این فنجون !   اینم دختر خوش تیپ من ...
19 شهريور 1390

استخر توپ نه استخر نی نی !

      نازگلی کلی اصرار داشت همه عروسکهش بیان تو استخر توپش سری اول که اومدند دیدیم برای سری دوم جا نیست گفتم نوبتی یه سری بشینن تو صف تا سری اول بیان بیرون بعد که داشتم صف درست میکردم براش کلی توضیح دادم این نی نی ها که بیان بیرون این یکی نی نی ها میرن تو که تندی اومد تو صف نشست که سری دومم بره تو دخمل زرنگ مامان آخه استخر که مال خودته تو دیگه صف نمی خواهی...!!! ؟؟؟   ...
19 شهريور 1390